غرور
اینبـار آنقـدر "غـرورم" را نـادیـده گرفتـم
کـه "آب" را "سـراب"
و "آبـاد" را "خـراب" دیـدم
حال بـرایم خـاکی از خـرابه ی غـرورم بیـاوریـد ؛
"تیـمـم" میکنـم ...
اینبـار آنقـدر "غـرورم" را نـادیـده گرفتـم
کـه "آب" را "سـراب"
و "آبـاد" را "خـراب" دیـدم
حال بـرایم خـاکی از خـرابه ی غـرورم بیـاوریـد ؛
"تیـمـم" میکنـم ...
آبادان عشق
علیرضا
علی اکبر مجنون الحسین
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
ارواحناله لک الفدا
باسلام وادب محضر همه ی بزرگواران؛خواهران گرامی و برادران عزیزم
این شعر را از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا
به مناسبت میلاد مادرجان عالمین؛فرمانروای کائنات هستی،حضرت فاطمه زهرا ارواحناله لک الفدا هدیه به شما خوبان می نمایم.
امیداست که شما با نشر این شعر استثنائی و زیبا؛باعث خیرات و برکات عالی برای خود وخانواده ی خود و همه عالم شوید.انشاالله
التماس دعای عهدوفرج مولایمان اباصالح المهدی جان
را از هم بخواهیم و فراموش نکنیم
خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
روی من خروارها از خاک بود
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
لرزه بر اندام من افتاده بود!
هر چه کردم سعی تا گویم جواب
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب
از سکوتم آن دو گشته خشمگین
رفت بالا گرزهای آتشین
قبر من پر گشته بود از نار و دود
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
گوش گویا نامشان نشنیده بود
نامهای خوبشان از یاد رفت
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
هر چه می کردم به اعمالم نگاه
کوله بارم بود مملو از گناه
کارهای زشت من بسیار بود
بر زبان آوردنش دشوار بود
چاره ای جز لب فرو بستن نبود
گرز آتش بر سرم آمد فرود
عمق جانم از حرارت آب شد
روحم از فرط الم بی تاب شد
چون ملائک نا امید از من شدند
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه
نامه اعمال تو باشد سیاه
ما که ماموران حق داوریم
پس تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هرکجا و دل فکار
می کشیدندم به خِفّت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
دیگران چون نجم و او چون کهکشان
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از خمر طهور
لب که نه، سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب انسان می زدود
بر سر خود شال سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
کِی به زیبائی او گل می رسید
پیش او یوسف خجالت می کشید
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گشتم از خود بی خود از بوی حسین
(ع)
من کجا و دیدن روی حسین (ع)
گفت: آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
اسم من راز و نیازش بوده است
تربتم مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
بهر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود
تا به دنیا بود از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
قلب او از حب ما لبریز بود
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود
با ادب در مجلس ما می نشست
قلب او با روضه ی من می شکست
حرمت ما را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
اشک او با نام من می شد روان
گریه در روضه نمی دادش امان
بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا (س) می
برم
هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد، صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
کشته اشکم، شفیع امتم
شیعیان را مُنجِیَم از درد و غم
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
قلب او بوی محبت میدهد
سختی جان کندن و هول جواب
بس بود بهرش به عنوان عقاب
در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
آری آری، هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است
ناگهان بیدار گردیدم زخواب
از خجالت گشته بودم خیس آب
دارم اربابی به این خوبی ولی
می کنم در طاعت او تنبلی؟!
من که قلبم جایگاه عشق اوست
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟
من که گِریَم بهر او شام و پگاه
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟
من که گوشم روضه ی او را شنید
پس چرا شد طالب ساز پلید؟
چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل
جملگی از روی مولایم خجل
شیعه بودن کی شود با ادعا؟
ادعا بس کن اگر مردی بیا
پا بنه در وادی عشق و جنون
حبّ دنیا را ز قلبت کن برون
حبّ دنیا معصیت افزون کند
معصیت قلب ولیّ را خون کند
باش در شادی و غم عبد خدا
کن حسابت را ز بی دینان جدا
قلب مولا را مرنجان ای جوان
تا شوی محبوب رب مهربان
سعی کن حرص و طمع خانه خرابت
نکند
غافل از واقعه ی روز حسابت نکند
ای که دم می زنی از عشق حسین بن
علی (ع)
آن چنان باش که ارباب جوابت نکند
شاعر عزیزاین شعر؛برادر بزرگوارامان
سید امیرحسین حسینی است.
همگی برایش از خداوند جلیل توفیقات
عظیم مسئلت می نمائیم.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
یاد گرفتم...
عبرات
مریم و...نی نامه
مرضیه علوی نژاد
یا زهرا
نصرtv
این تصویراسراییلی هاست!
مقایسه عکس العمل مردم سوریه و اسرائیل پس از شنیدن خبر حمله ی احتمالی غرب به سوریه
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=9107
کلیپی پیرامون جریان ضد ایرانی :
(پاسخی به رسانه های مزدور)
خورشیدشهریور
خورشیدشهریور
انقلابی
نبض زمان
monireh
فهیمه خورشیدی
سخنان رهبری در دیدار هیئت رزمندگان اسلام
اعضای ستاد مرکزی هیئت رزمندگان اسلام در
تاریخ بیستم آبانماه پارسال ، مصادف با هفتم محرمالحرام ۱۴۳۵ با حضرت آیتالله
خامنهای دیدار کردند. رهبر انقلاب در این دیدار رهنمودهایی درباره هیئات مذهبی و
مجالس عزاداری اباعبداللهالحسین علیهالسلام ارائه فرمودند.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
هیئت رزمندگان یک پدیدهى مبارکى است؛ نَفْس اینکه رزمندگان ما هیئت
عزادارى تشکیل بدهند - محور و نقطهى ثقل اصلى هم عزادارى عاشورا است؛ بقیّهاى
که فرمودید، اینها حواشى لازم و خوبى است، امّا آن نقطهى ثقل، احیاى عاشورا،
زنده نگهداشتن عاشورا و عمقیابى ژرفاى حادثهى عاشورا است - چیز بسیار مبارک
و مهمّى است.
یک نکته این است که اصل انتساب هیئت به رزمندگان، یک معناى مهمّى دارد.
رزمندگان یعنى کسانى که در مواجههى با دشمن مجاهدت کردند؛ مجاهدت هم اعمّ از
مقاتله است؛ مقاتله یعنى جنگ نظامى، مجاهدت مجموعهاى از انواع مبارزهها است؛
جنگ نظامى، جنگ فکرى، جنگ روحى، جنگ اجتماعى، مجموع اینها اسمش مجاهدت است، مجاهدت
شامل همهى اینها هم هست. آن کسانى که اهل مجاهدت در راه خدایند - یکى از خصوصیّات
مجاهدت و معناى جهاد این است که دشمن در مقابل انسان باشد؛ هر تلاشى را جهاد
نمیگویند؛
ممکن است کسى یک کار علمىاى هم بکند [امّا] جهاد نباشد؛ جهاد، آن حرکتى است که
در مواجههى با یک خصم، با یک دشمن، انجام میگیرد - و این خصوصیّت را دارند، این
روحیّه را دارند، براى همهى اجتماعات وجودشان مبارک است؛ چون اجتماعات بشرى خالى
از دشمن نیستند - حالا کم یا زیاد؛ یک وقت مثل ما دشمن زیاد دارند، یک وقت هم این
قدر دشمن ندارند امّا بالاخره دارند - و اگر چنانچه این جامعه در درون خود یک
نیروى مواجهشونده و مقابلهکنندهاى داشته باشد که همان مبارزین و رزمندگان و
مجاهدین هستند، میتواند احساس امنیّت بکند؛ والّا اگر این را نداشته باشد، مثل
بدنى است که در درون خودش آن گلبولهاى سفید را که مثلاً مأمور به مواجهه هستند،
نداشته باشد؛ انواع و اقسام بیمارىها بر این جامعه ممکن است عارض بشود. اینکه
این مجموعه بیایند براى مسئلهى عاشورا و مسئلهى عزادارى حسینبنعلى
(علیهماالسّلام) تلاش بکنند و کار کنند و آن را گرم و گرامى و زنده بدارند، این
خیلى کار مناسب و لازمى است. بنابراین نَفْس این انتساب، یعنى انتساب هیئت عزادارى
به رزمندگان، چیز مبارکى است، چیز خیلى خوبى است، این را رها نکنید و هر چه
میتوانید حفظ کنید و نگه دارید.
نکتهى دیگر این است که اسم هیئت در آن تبادر عرفى، [به معنى] بىنظمى
است؛ میگویند فلانى هیئتى عمل میکند، یعنى بىنظم عمل میکند. تقریباً میشود گفت
شما اوّلین کسانى هستید که آمدید این مجموعهاى را که گویا طبیعتش طبیعت "بىنظمى"
است، تحت نظم درآورید؛ این خیلى چیز خوبى است.
خب، هیئتى بودن - که به اصطلاح تعبیرى از بىنظم بودن است - بهخاطر چیست؟
بهخاطر این است که وقتى کسى وارد هیئت امام حسین میشود هیچکس به او نمیگوید
فلان جا بنشین، فلان جا ننشین؛ فلان جور بنشین، فلان جور ننشین؛ کِى بیا، کِى برو؛
کاملاً همهى تحرّکات، برخاستهى از ارادهى مردم و خواست خود مردم است که آن
هم ناشى از ایمان آنها است؛ این چیز خیلى خوبى است، این را باید نگه دارید؛ یعنى
ارتباط هیئت را به ایمان مردم و عشق مردم، و جاذبه و گیرایى خود هیئت و خود این
کانون را براى دلهاى مردم باید نگه دارید، این را باید حفظ کنید، یعنى جورى نشود
که حالت ادارى و مانند اینها پیدا بکند.
به نظر من مراکز شماها حسینیّهها است. شما مرکز ادارى نمیخواهید؛ حسینیّه، هیئت،
مسجد، مراکز شما اینها است. یعنى اگر آمدیم ما اینجا را وابسته کردیم به یک ادارهاى
و یک ساختمانى و طبقهى اوّل و طبقهى دوّم و صندلى گردان و مانند اینها، این
دیگر هیئت نمیشود؛ میترسم اشکال پیدا بکند، نمیگویم قطعاً هیئت نمیشود، امّا به
نظرم میرسد که طبیعت کار هیئت این است که مردم با عشق و شور و اشک بیایند طرف مجلس
امام حسین؛ این است که اثر میکند؛ این است که از دلش این انقلاب میجوشد، یا لااقل
مزرَع خوبى براى رشد فضائل انقلابى و معارف انقلابى میشود.
نکتهى بعد که خیلى مهم است، همین مسئلهى تربیت نیروها یا حراست از
نیروهاى گوینده و خواننده از خطاها و اشتباهات است؛ این خیلى مهم است. واقعاً یکى
از گرفتارىهاى ما این است؛ حالا اسم مدّاحها بد در رفته، مخصوص مدّاحها نیست،
مدّاح و غیر مدّاح ندارد. از کسانى که در این ماجراى منبر رفتن و از عاشورا خواندن
وارد بودهاند - اعم از مدّاح و منبرى و مانند اینها - مواردى دیده شده که حرفهاى
نامناسبى از اینها صادر شده. یک وقت حالا من و شما نشستهایم، یک حرف غلطى هم از
دهان بنده مىآید بیرون، چیزى نیست، [ چون] دو نفر پهلو هم نشستهاند، مهم نیست؛
یک وقت نه، ما هزار نفر، ده هزار نفر، گاهى پنجاه هزار نفر مستمع داریم، گاهى این
جمعیّت تبدیل میشود به جمعیّتهاى میلیونى بهخاطر انتشار؛ اینجا باید محاسبه
بشودکه تأثیر یک حرف غلط و نامناسب بر روى ذهن مخاطب چیست. یک عدّهاى همان حرف
غلط را قبول میکنند، و یک معرفت غلطى پیدا میکنند؛ یک عدّهاى آن را استنکار
میکنند و این استنکار موجب میشود که از اصل دین زده بشوند؛ بین کسانى و کسانى سرِ
این حرف اختلاف مىافتد؛ ببینید، از چند جهت مجارى فساد بهوجود مىآید براى یک
حرف غلطى که یک نفر میزند. از قدیم دیده بودیم ما - مخصوص حالا نیست؛ از بچّگى
میرفتیم روضه و پاى منبر - گاهى روضهخوانها روضههایى میخواندند که معلوم بود
غلط است، معلوم بود خلاف است، امّا میخواندند؛ براى اینکه حالا چهارنفر مستمع
دلشان بسوزد و گریه کنند. مگر به هر قیمتى باید این کار را کرد؟ حادثه را بیان
کنید؛ با هنرمندى بیان کنند تا مردم دلشان شیفته بشود و منقلب بشود، نه اینکه خلاف
بگویند. حالاها هم میشنوم، منبرى یا مدّاح سر منبر خطاب به امیرالمؤمنین میکند و
میگوید آقا هرچه دارى از امام حسین دارى! شما فکرش را بکنید! این چه حرفى است و
این چه مُهملگویىاى است که کسى اینجور دربارهى امیرالمؤمنین حرف بزند؟
امام حسین هرچه دارد از امیرالمؤمنین دارد، امام حسین هرچه دارد از پیغمبر دارد؛
چرا نمیفهمند این معانى و این مسائل را؟ آنوقت ادّعا هم دارند، هرچه هم به
دهنشان بیاید میگویند؛ یعنى اینها را خیلى باید بهنظر من بزرگ بشمُریم.
یک نکته هم همین مطلبى است که آقاى نجات اشاره کردند که درست هم هست. هیئتها
نمیتوانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم! هرکس علاقهمند به
امام حسین است، یعنى علاقهمند به اسلام سیاسى است، اسلام مجاهد است، اسلام
مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است؛ معناى اعتقاد به امام حسین
این است. اینکه آدم در یک مجلس روضه یا هیئت عزادارى مراقب باشد که نبادا وارد
مباحث اسلام سیاسى بشود، این غلط است. البتّه معناى این حرف این نیست که هر حادثهى
سیاسى در کشور اتّفاق مىافتد، ما باید حتماً در مجلس روضه آن را با یک گرایش
خاصّى - حالا یا این طرف، یا آن طرف - بیان کنیم و احیاناً با یک چیزهایى هم همراه
باشد؛ نه، امّا فکر انقلاب، فکر اسلام، خطّ مبارکى که امام (رضوان الله علیه) در
این مملکت ترسیم کردند و باقى گذاشتند، اینها بایستى در مجموعهها و مانند اینها
حضور داشته باشد.
به هر حال کار کارِ بزرگى است، کار مهمّى است؛ و شایستهترین مجموعههایى
که میتوانند براى امام حسین عزادارى کنند، واقعاً همین مجاهدین فىسبیلاللهاند،
همین رزمندگانند، همین جوانها هستند؛ و شما این را قدر بدانید و این را هدایت
کنید؛ هدایت کنید. این میتواند یک چشمهى خورشید و چشمهى نورى باشد براى اِشعاع
در مغزها و در فکرها و در دلهاى مخاطبین که بتواند اینها را از لحاظ معارف اسلامى
و معارف دینى بالا ببرد.
چقدر خوب است که در محافل هیئتها، به مسئلهى قرآن - قرآنخوانى و معارف
قرآنى - اهتمام ورزیده بشود؛ چقدر خوب است که در این نوحهخوانىها مضامین
اسلامى، مضامین انقلابى، مضامین قرآنى گنجانده بشود؛ یک وقت هست که سینه
میزنند و صد بار با تعبیرات مختلف مثلاً میگویند «حسین واى»، خب این یک کارى است
امّا هیچ فایدهاى ندارد و هیچ چیزى از «حسین واى» انسان نمیفهمد و یاد نمیگیرد.
یک وقت هست که شما در همین مطلبى که [عزادار] تکرار میکند و حرفى که [با آن] سینه
میزند، با زبان نوحه و با زبان شعر، یک مسئلهى روز، یک مسئلهى انقلابى، یک
مسئلهى اسلامى، یک معرفت قرآنى را میگنجانید؛ او وقتى تکرار میکند، در ذهن او
ملکه میشود؛ این خیلى باارزش است، کارى است که هیچکس دیگر غیر از شما نمیتواند
این کار را بکند؛ یعنى هیچ رسانهاى واقعاً قادر نیست که اینجور معارف الهى را
با جسم و جان و فکر و روح و احساس و عقل و مانند اینها آمیخته کند. لذا کار کار
مهمّى است، کار بزرگى است و امیدواریم که انشاءالله خداى متعال بهتان توفیق بدهد
و شما را مأجور بدارد که بتوانید به بهترین وجهى انشاءالله این کار را پیش
ببرید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
نیما حاج میرزایی(آریا)
سلام.
مهم.فوری و اساسی
سایت گوگل دوباره رای دادن برای تغییر نام خلیج فارس رو قبول میکنه.
انتظار میرفت ک بعد از تلاشهای بیهوده دشمنان در رابطه با تغییر نام خلیج فارس ,اقدام دیگری نکنند.
سهم ما تقریبا 79 درصد در مقابل کمتر از 21 درصد بود اما امروزتعداد رای دهنده ها ب بیش از 759000 نفر رسیده و با تاسف فراوان سهم ما از 79 درصد ب 50 درصد رسیده و این یک فاجعه است.
یادتون باشه ک این رای گیری مربوط ب کمپین 1000000 امضای شرکت گوگل است و نذارید ک دوباره نام خلیج فارس ب خلیج عربی تغییر پیدا کنه.
پس رو این لینک کلیک کنید و رای بدید:
لطفا این پیام رو ب هرکسی ک میشناسید ارسال بفرمایید.
وقته غیرته....
این خلیج تا ابد فارس میمونه....
خورشیدشهریور
انتظارزیبا
رضا حسین پور
خانم معلم
مریم و...نی نامه
هان، مشو مغرور بر افعال خود هان مشو مسرور بر احوال خود
این عبادتهای تو مقبول نیست تا ندانی عاقبت، کار تو چیست